سوریه: دوران پایانی٬ کدام آینده؟
گفتگو با هیات دایر دفتر سياسى حزب

یک دنیای بهتر: تحولات در سوریه به نقطه سرنوشت سازی رسیده است؟ تاکیدات شما  در یک ارزیابی کلی از وضعیت کنونی سوریه کدام است؟ 

علی جوادی: آنچه در سوریه در جریان است در کلیت خود تحقق یک خواست دیرینه این مردم یعنی سرنگونی حکومت استبدادی – استثماری اسد در این کشور است. سرنگونی حکومت بشار اسد یک حلقه کلیدی و تعیین کننده در مسیر دستیابی به آزادی و برابری و رفاه در جامعه سوریه است. این تحولات همانطور که اشاره کردید اکنون به نقطه سرنوشت سازی رسیده است. حکومت اسد رفتنی است. دیر یا زود دارد اما سرنوشت این تحول از هم اکنون روشن است. مساله اما بر سر آینده و مختصات زندگی و جامعه پس از سرنگونی حکومت اسد است. کدام آینده٬ سئوال اساسی این است. آیا سوریه پس از اسد جامعه ای مبتنی بر آزادی٬ برابری و رفاه همگان خواهد بود یا نه؟ آیا ما باز هم شاهد جامعه ای استبدادی٬ استثماری٬ ضد زن٬ ضد آزادی و ضد خوشی و شادی خواهیم بود؟ با این تغییر که این بار رژیم حاکم بر سوریه بجای اینکه متحد و نیرویی در اردوی اسلام سیاسی باشد٬ یک متحد غرب و ناتو خواهد بود؟ کدامیک؟

حزب اتحاد کمونیسم کارگری در تبیین خود از تحولات سوریه بر مسائل کلیدی و حساسی دست گذاشته است:

١ - این مردم حق دارند که رژیم اسد را نخواهند و بر علیه آن دست به مبارزه ای تعیین کننده بزنند. این مردم حق دارند در مقابله با رژیمی که هر اعتراضی را با گلوله پاسخ میدهد٬ مسلح شوند و نگذارند که رژیم اسد از جامعه قربانیان بیشتری بگیرد. این مبارزه ای عادلانه و بر حق است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری خود را در این مبارزه سهیم میداند و خواهان سرنگونی انقلابی رژیم جنایتکار اسد است .

٢ - جامعه سوریه مانند هر جامعه دیگری یک جامعه طبقاتی است و ما شاهد جنبشها و گرایشات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی متفاوت در این جامعه هستیم. از این رو اردوی سرنگونی طلبی یک صف همه با هم نیست. ما شاهد گرایشات کاملا متناقض و متفاوتی در این اردو هستیم. در یک طرف جریانات چپ و آزادیخواه و برابری طلبی قرار دارند و در طرف دیگر انواع جریانات اسلامیستی و ناسیونالیستی و پرو غربی و قوم پرست قرار دارند. همه این نیروها دارای یک هدف نیستند و برای یک آینده مبارزه نمیکنند. از نقطه نظر کارگر و کمونیسم تنها آن جریاناتی در این مبارزه دارای حقانیت هستند که هدفشان از سرنگونی رژیم اسد٬ استقرار یک نظام متضمن آزادی و برابری و رفاه همگان است.
 
٣ - سرنگونی حکومت بشار اسد یک ضربه مهم به اردوی تروریسم اسلامی و کلا جنبش اسلام سیاسی در منطقه است. رژیم جمهوری اسلامی با سرنگونی حکومت بشار اسد اصلی ترین متحد منطقه ای خود را از دست داده و از توان کمتری در سطح کشور و جهان برخوردار خواهد بود. توازن قوا چه در لبنان و چه در فلسطین نیز در پس این تحولات بر علیه اسلام سیاسی در شکل کنونی اش به شکل قابل ملاحظه ای تغییر خواهد کرد. سرنگونی بشار اسد شتاب بیشتری به حاشیه ای شدن جریان حزب الله لبنان و حماس در فلسطین خواهد بخشید.
 
٤ - یک فاکتور مهم در تحولات سوریه دخالت ارتجاع منطقه و میلیتاریسم جهانی است. سوریه به این اعتبار یک عرصه گرهی در تقابل دو اردوی تروریسم دولتی و تروریسم اسلامی است. از یک سو ما شاهد دخالت گسترده و همه جانبه ارتجاع منطقه مانند ترکیه و عربستان و همچنین ناتو و آمریکا و اسرائیل در این تحولات هستیم. و از طرف دیگر شاهد صف بندی رژیم اسلامی و روسیه و چین در حمایت از حکومت بشار اسد هستیم. دخالت نیروهای منطقه چه در حمایت از و چه در مقابله با رژیم اسد یک فاکتور مخرب در تحولات سوریه است که احتمال از هم پاشیدگی شیرازه جامعه و تخریب مدنیت در این جامعه را به شدت افزایش میدهد.
 
٥ - اپوزیسیون راست اعم از نیروهای اسلامیستی – القاعده ای و یا جریانات راست پرو غربی و یا قوم پرست ذره ای آزادیخواهی و برابری طلبی و خواستهای توده مردم سوریه را نمایندگی نمیکنند. این اپوزیسیون تا مغز استخوان ارتجاعی و ضد آزادی است. و نشان داده است که برای رسیدن به اهدافش میتواند جنایتهای بسیاری نیز خلق کند و از هم اکنون نیز دستش به خون مردم آغشته است. افشاء و ایزوله کردن این اپوزیسیون در عین مبارزه برای سرنگونی رژیم بشار اسد یک رکن مبارزه برای آزادی و برابری و رفاه در سوریه است.
 
٦ - آینده آزاد و برابر در سوریه در گرو دست بالا پیدا کردن کمونیسم و کارگر و آزادیخواهی در این جامعه است. سرنگونی بشار اسد صحنه سیاسی در این کشور را به شدت تغییر داده و امکان و فرجه بیشتری برای حضور مستقل و تعیین کننده جنبشها و نیروهای آزادیخواه و برابری طلب در تعیین مسیر آتی جامعه فراهم خواهد کرد. حزب اتحاد کمونیسم کارگری خود را گوشه ای از این مبارزه میداند .

یک دنیای بهتر: تاثیرات سقوط حکومت بشار اسد مساله ای محدود به سوریه نخواهد بود. تاثیرات منطقه ای این تحولات کدام است؟ سرنگونی این رژیم چه تاثیری بر موقعیت حکومت اسلامی و مبارزه توده ای برای سرنگونی این رژیم خواهد داشت؟ تاثیر سرنگونی این رژیم بر کل جنبش اسلام سیاسی چه خواهد بود؟

آذر ماجدی: خیزش های توده ای در منطقه که تاکنون منجر به سقوط سران چهار کشور منطقه شده نه تنها اوضاع کل منطقه را دگرگون کرده است، بلکه تاثیراتی جدی بر اوضاع سیاسی بین المللی داشته است. مصر و تونس از اقمار تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا هستند و لذا دولتهای غربی موفق شدند سریعا و بدون دخالت نظامی حکومت را تغییر دهند، بدون آنکه به کلیت نظام آسیبی برسد. لیبی موقعیت متفاوتی داشت و کار به دخالت نظامی ناتو کشید. در آنجا نیز که شاید بتوان گفت، حکومت بکلی سرنگون شد، اساس نظام تغییری نکرده است. در حال حاضر دولت لیبی حرف شنویی بیشتری از دولتهای غربی دارد، اما توازن قوا در آینده می تواند این مناسبات را تغییر دهد .

سوریه، بیک معنا با لیبی نیز متفاوت بود. لیبی در سالهای اخیر تلاش بسیاری کرده بود تا توسط دولتهای غربی پذیرفته شود، قذافی سیاست خود را تغییر داده و تروریسم "ضد امپریالیستی- ضد غربی" خود را تعدیل کرده بود. اما دولت اسد در میان اردوی تروریسم اسلامی جای داشت. بنابراین دخالت تروریسم دولتی در تحولات این کشور و قدرت مانیپولاسیون سیاسی آن در سوریه حتی محدودتر بود. دخالت نظامی تنها راه دخالت غرب در سوریه محسوب می شود که با تشکیل "ارتش آزاد سوریه" و مسلح و مجهز کردن آن، تروریسم دولتی عملا به مقصود رسیده است. تا همین جا توازن قوا در منطقه بنفع تروریسم دولتی تغییر کرده است و با سرنگونی حکومت اسد و جانشینی آن با حکومتی که ناتو بر سر کار آورد این شرایط حتی بیشتر بنفع تروریسم دولتی تغییر خواهد کرد.
 
اگر اوضاع منطقه در همین شرایط تثبیت شود، باید گفت که توازن قوا بنفع تروریسم دولتی تغییر کرده است. بیک معنا یکی از اهدافی که تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا طی دهه گذشته، پس از 11 سپتامبر 2001، برای آن تلاش می کرد، همانا تغییر توازن قوای اسلام سیاسی، بشکلی غیر قابل پیش بینی حاصل شده است. اما این شرایط هنوز سیال است. فاکتور خیزش و تحرکات مردم، یعنی قطب سوم، هنوز بطور جدی موضوعیت دارد. اینکه در پس این تحولات کدام قطب پیروز خواهد شد: تروریسم دولتی، تروریسم اسلامی یا قطب سوم، قطب مردم آزادیخواه و بپاخاسته، مساله ای باز است .

در پاسخ به بخش دوم سوالتان باید بگویم که این شرایط بر رژیم اسلامی نیز کاملا سنگینی می کند. رژیم اسلامی در یک بحران عمیق و همه جانبه داخلی غوطه ور است. تاریخا رژیم اسلامی از شرایط بین المللی برای تحکیم موقعیت خویش سود برده است. تقویت اسلام سیاسی و جنبش تروریسم اسلامی، راهی برای تحکیم آن در قدرت بوده است. این رژیم حامی اصلی و پر و پا قرص تروریسم اسلامی بوده است. باصطلاح "جنگ علیه تروریسم" که توسط تروریسم دولتی، بویژه آمریکا، براه افتاد، در عمل موجب قدرتگیری اسلام سیاسی و تحکیم و تقویت تروریسم اسلامی شد. حمله به عراق و لبنان به تقویت رژیم اسلامی و تروریسم اسلامی انجامید .

اما اکنون شرایط متفاوت است. با خیزش های توده ای و دخالت دو قطب تروریستی در اوضاع منطقه بمنظور جهت دادن به سیر تحولات، بالانس قدرت میان دو قطب تروریستی تغییر کرده است. درست است که در تونس و مصر جریان اسلامی از صندوق رای بیرون آمده است و در لیبی یکی از شرکای قدرت جریان اسلامی است و در سوریه نیز جریان اسلامی یک شریک قدرت دست ساز است، اما باید توجه داشت که این جریان اسلامی، که غرب آنرا "معتدل" می خواند، با جریان اسلامیستی که تاکنون دست بالا را داشته است، متفاوت است. این جریان با تروریسم اسلامی که رژیم اسلامی آنرا رهبری می کرد و حزب الله، حماس و سوریه و غیره را در میان قطب خویش جای داده بود، فرق می کند. با همکاری قدرت های منطقه، دولتهای غربی می کوشند جناح دیگری از جنبش اسلامی را تقویت کنند، آنچه الگوی ترکیه نامیده می شود. باین ترتیب موقعیت رژیم اسلامی در پس این تحولات تضعیف شده و خواهد شد.
 
مردم ایران بیش از ده سال است که در صدد سرنگونی این رژیم جنایتکار هستند. مردم از هر فرصتی برای تضعیف و بزیر کشیدن این رژیم استفاده کرده اند. ددمنشی این نظام و خلاء رهبری مانع موفقیت مبارزات مردم شده است. شرایط ایران با کشورهای منطقه متفاوت است. جامعه ایران از نظر سیاسی و جنبشی قطب بندی شده است. غرب قادر نیست که در تحولات جامعه ایران همان نقشی را بازی کند که در سال 1357 بازی کرد یا اکنون در منطقه ایفاء می کند. از این رو است که شرایط در ایران همزمان ساده تر و پیچیده تر است. آلترناتیو سازی برای مردم ایران کار ساده ای نیست. تجربه همین چند ماه گذشته این واقعیت را باثبات رساند. چپ و کمونیسم در ایران قوی تر است. در نتیجه تشکل و سازمانیابی مردم یک امر بسیار مهم و حیاتی در سرنگونی این نظام و جانشینی آن با یک آلترناتیو چپ و آزادیخواه است. واقعیتی که حزب اتحاد کمونیسم کارگری و جنبش کمونیسم کارگری باید بر آن سرمایه گذاری کند .

یک دنیای بهتر: دول اردوی تروریسم دولتی و کشورهای مرتجع منطقه نقش ویژه ای در تحولات سوریه ایفا میکنند٬ از تسلیح اپوزیسیون مرتجع گرفته تا تلاش برای دخالت مستقیم نظامی و اتحادیه های نظامی منطقه٬ تاثیرات این تلاشها بر اوضاع و تحولات سوریه کدام است؟ کلا این مولفه چه نقشی در تحولات منطقه ایفا میکند؟

سیاوش دانشور: این تلاشها دخالت آگاهانه اردوی ارتجاع داخلی و منطقه ای و بین المللی در تحولات سوریه است. اگر دول غربی و ارتجاع منطقه ای در ابتدای تحولات سیاسی در خاورمیانه و شمال آفریقا سیاست آزمون و خطا را دنبال میکردند و در واقع سیاست شان را با سير و شتاب تحولات تنظیم میکردند، بدنبال سناریوی لیبی الگوئی برای کنترل تحولات از بالا بدست داده شد. فرض این سناریو اینست که بنا به نخواستن مردم٬ وضع سابق قابل ادامه یا قابل "رفرم" نیست٬ لذا تغییر ضروری شده است. مسئله اما برسر ماهیت این تغییر است. این تغییر با آلترناتیو سازی، تسلیح ارتجاع سیاسی در اپوزیسیون، برگزاری جلسات "دوستان سوریه و لیبی" که اسم رمز شکل دادن به حاکمیت آتی است، بميدان کشیدن نیروهای اسلامی طرفدار آمریکا و غرب و تغییر آرایش سیاسی و چهارچوب ژئوپولتیک منطقه است.

مردم عاصی و معترض نفی کل رژیم را میخواهند و سناریوی دست راستی کل نظم کنونی را منهای فرد یا افراد شاخص آن حفظ میکند. مردم آزادی میخواهند و علیه فقر و دیکتاتوری بمیدان آمدند و سناریوی دست راستی٬ حاکميت ارتجاع سياسى را با ماتریال اسلام و عشیره گری و نفرت ملی بازسازی میکند. صورت مسئله دول غربی در این کشورها نه دیکتاتوری است و نه فقر و فلاکت. خود این دولتها در روی کار آوردن این حکومتهای مرتجع، حمایت از آنها، سکوت در باره سرکوب و کشتار مخالفین سیاسی و آزادیخواهان کارنامه سیاهی دارند. اما وقتی که دیگر نمیشود این دولتها را سرپا نگهداشت و رفتن شان ضروری شده، لذا باید تضمین شود که تحول سیاسی در این جوامع کل ساختارهای سرمایه داری و دیکتاتوری بعنوان یک نیاز پایه ای آنرا زیر سوال نمیبرد. آلترناتیو سازی از بالا، تلاش برای قیچی کردن مردم از صحنه سیاسی، حمایت سیاسی و شکل دادن به ارتشهای دست ساز، میداندار کردن نیروهای ارتجاعی و تهاجم نظامی "بشر دوستانه" هدفی جز دخالت در تحولات سیاسی این کشورها ندارد.

آنچه در سوریه در جریان است تغییر خواست مردم و تحمیل چهارچوبی چه بسا ارتجاعی تر از رژیم بشار اسد به مردم سوریه است. مردم اسد و نظامش را نمیخواهند و غرب و ارتجاع منطقه نفی و کنار زدن اسد را به سر کار آوردن جریانات اسلامی و قومی با حفظ اساس حکومت اسد در دستور گذاشته است. رژیم بعثی اسد یک دیکتاتوری خشن نیمچه سکولار بود اما غرب مشغول سر کار آوردن یک دیکتاتوری اسلامی و قومی است که اولین اقدامش جاری کردن قوانین شریعه و به بند کشیدن زنان است. این سناریو٬ چه مدل لیبیائی و چه مدل یمنی، قرار است نه فقط جهت رادیکال تحولات در سوریه و دیگر کشورها را منتفی و ابتکار عمل سیاسی را بدست ارتجاع سیاسی بدهد، بلکه به سوالات استراتژیک تر منطقه ای و شکافها و رقابتهای جهانی نیز موقتا پاسخ میدهد. آمریکا و دول غربی، روسیه، چین، اسرائیل، اتحادیه عرب، ترکیه، جمهوری اسلامی و تروریسم اسلامی در این تحولات درگیرند. هر کدام منافع بلافصل و استراتژیک خود را دنبال میکنند. منافعی که تلاقی آنها میتواند دامنه جنگ را از سوریه به دیگر کشورها گسترش دهد و یا دستکم بازتابش را در جنگ داخلی طولانی در سوریه بیابد.

در هر حال چهارچوبهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دارند تغییر میکنند. چهارچوبهای پوسیده و قدیمی بی اعتبار شدند و جنگ برسر شکل دادن به آینده در جریان است. مردم و طبقه کارگر سوریه و دیگر کشورها برای آزادی و برابری و رفاه قیام کردند و ارتجاع منطقه ای و بین المللی نیز بازسازی وضع موجود را با حداقل تغییرات دنبال میکند. در سوریه بویژه مسئله مهمتر و قدیمی تری یعنی تقابل با تروریسم اسلامی ضد آمریکا دنبال میشود. میدان دادن به اسلام پرو غربی بعنوان نیروئی ضد کمونیست و ضد آزادی، هم تناسب قوا را به ضرر جمهوری اسلامی تغییر میدهد و هم حائلی برای "خطر" عروج کارگر و آزادیخواهی کمونیستی در منطقه است. این سیاست و این مدل حکومتی شاید مطلوب غرب و متناسب با انکشاف جوامع سرمایه داری نباشد٬ اما در متن بحران حکومتی و بحرانهای جهانی، سیاست غرب روی ماتریال واقعی و موجود برای حفظ اوضاع موجود متکی است. 

یک دنیای بهتر: یک واقعیت تحولات در خاورمیانه عروج نوعی از اسلام سیاسی است که در سازش با غرب و نیروهای ناسیونالیست پرو غربی خود را برای سهم بری از قدرت سیاسی آماده میکند. ترکیه٬ تونس٬ مصر٬ لیبی نمونه هایی از این تحولات هستند. آیا این جناح از اسلام سیاسی دارای موقعیت پایداری در تحولات منطقه خواهد بود؟ حال و آینده این نیروها را چگونه ارزیابی میکنید؟

جلیل بهروزی: این واقعیت كه قطبی از اسلام سیاسی در تلاش است كه خود را بعنوان آلترناتیو حكومتی در خاورمیانه و بعضا شمال آفریقا جا بزند و این كه بورژوازی و دولتهای غربی میكوشند این جناح از جنبش اسلام سیاسی را لانسه كنند و به بازی بگیرند و از آنان بعنوان نماینده اعتراض مردم و راه حل اوضاع معرفی كنند٬ در یك سطح پایه ای و عمومی تر حاكی از افول و نزول اسلام سیاسی در منطقه است. نمونه جمهوری اسلامی و طالبان در افغانستان نشان داد كه هر چند این جریان سلاح برنده ای در مقابل اعتراض، انقلاب و كمونیسم است ولی در درازمدت خود یك عامل بی ثباتی و یك عامل در رشد جنبشهای اجتماعی و رادیكال میباشد. جریان اصلاح طلب و یا همسو با غرب در جنبش اسلام سیاسی خود یك ابزار موقت بورژوازی و دولتهای غرب است. اگر در دور گذشته اسلام سیاسی هار و متوحش و به اصطلاح "فاندمنتالیسم" پاسخ شرایط بود امروز سیاست بر آن است كه "میانه روها" در مقابله با آن تقویت گردند. نمونه حزب "توسعه و عدالت" و جریان اسلامی حاكم در تركیه نمونه ای است كه كلیت بورژوازی از سر بیچارگی آن هم با وجود سرنیزه های ارتش تركیه  بالای سر آن، پشت سر آن رفته است و تا همین حالا هم مشكلات و دردسرهای فراوانی برای آن بوجود آورده است. نمونه متاخر آن سرشاخ كشیدن دولت تركیه با اسرائیل بر سر مسئله كمك رسانی به فلسطین است و در تونس، مصر و لیبی نیز به همچنین. از یك طرف در غیاب یك جنبش رادیكال، كمونیستی و كارگری و از طرف دیگر با وجود ورشگستگی جریانات پایدارتر و سنتی بورژوائی در این كشورها٬ تنها محصول سیاسی طبقه حاكمه در این منطقه كه از حمایت غرب نیز برخوردار است، همین نیرو میتوانست باشد. اما هیچ كس در این كه این جریان بتواند حتی شرایط "متعارف" گذشته را احیا كند، توهمی ندارد.

هر چند مقتضی سرمایه داری در كشورهای كمتر توسعه یافته و به اصطلاح تحت سلطه وجود دیكتاتوری عریان و سركوبگر است و مذهب در بخشی از این كشورها سلاح مهمی در تحمیل فقر و اختناق است٬ ولی حكومت مذهبی و اسلام بطور مشخص نمیتواند سوخت و ساز سیاسی لازم و درازمدت برای انباشت و سودآوری سرمایه فراهم كند. این تناقض پایه ای از یك طرف و جنبه تاریخی "جدایی هاى استراتژیك تر میان سرمایه داری های پیشرفته امریكا و اروپا با كشورهای اسلام زده"، بقول منصور حكمت از طرف دیگر موقعیت ناپایداری را برای همه بخشهای اسلام سیاسی از "هارد لاینر" گرفته تا "اصلاح طلب" ایجاد میكند. به این معنی "جریان دوم"، یعنی جریان اسلامی كه متكی بر غرب٬ در این كشورها با قیچی كردن جنبش آزدیخواهانه و سرنگونی طلبانه مردم روی كار میایند و ظاهرا هدف ایجاد حكومتهای اسلامی را ندارند، اما همچون سلف خود نمیتوانند حكومتهای مطلوب بورژوازی و حاكمیت پایداری را شكل دهند و این در مورد سوریه هم صدق میكند. یك تفاوت ویژه سوریه هم این است كه حكومت اسد هم عیاری مذهبی و اسلامی اش بالا بود و هم رابطه نزدیكی با جریان اسلامی از حزب الله لبنان گرفته تا حماس و جمهوری اسلامی داشت و هم وابستگی عمیقی با دول غرب نداشت. این ویژگیها درخود شانس جریانات اسلامی را علی العموم در به قدرت رسیدن كم میكند. هر چند كه وقتی سناریو سیاه شكل میگیرد، وقتی خود غرب آلترناتیو روشنی در قبال اوضاع كنونی در این كشور ندارد، امكان قدرت گیری هر ملغمه سیاسی امكان پذیر است. اما آن چه كه مسلم است این است كه قدرت آتی در سوریه نماینده خواست و اراده مردم سوریه نبوده و برای طبقه سرمایه دار و مسلط در این كشور و منافع درازمدت كشورهای "امپریالیستی" نقش موقتی را بازی خواهد كرد. با توجه به سیر اوضاع جدال واقعی طبقات و جنبشهای اجتماعی تازه پس از سقوط بشار اسد و در دل یك دوران گذار پر تلاطم به روی صحنه خواهد آمد .

یک دنیای بهتر: یک رکن تلاش اردوی تروریسم دولتی شکل دادن و حقنه کردن آلترناتیو دست ساز غرب در پس سرنگونی حکومت بشار اسد و کلا سران دیکتاتور منطقه است. چه ارزیابی و نقدی از این تلاشها و کارنامه غرب در این زمینه دارید؟  چگونه باید با این تلاشها مقابله کرد؟

علی جوادی: سوریه دارای موقعیت ویژه ای در تقابل اردوهای جهانی است. نیروهای منطقه ای و جهانی بسیاری هم برای سرنگونی و هم برای حفظ حکومت آن به خط شده اند و در مقابل هم قرار گرفته اند. به این اعتبار سوریه از لیبی و یا مصر و تونس به جهاتی متمایز است. از یک طرف ما شاهد آن هستیم که رژیم جمهوری اسلامی و حکومت روسیه امکانات و توان بسیاری را برای حفظ رژیم اسد بکار گرفته اند. از طرف دیگر می بینیم که حکومتهای ترکیه٬ عربستان٬ و همچنین نیروهای ناتو و آمریکا دست به تلاشهای بسیاری زده اند. همانطور که رژیم اسلامی و روسیه برای حفظ رژیم اسد اسلحه و امکانات هزینه میکنند٬ دول ترکیه و سازمانهای جاسوسی و امنیتی غرب نیز اسلحه و امکانات در اختیار نیروهای اپوزیسیون ارتجاعی و پرو غربی قرار میدهند. این اردوها دارند جنگ خود را در سوریه میکنند. این جنگ ذره ای از منافع مردم در کسب آزادی و برابری و رفاه را نمایندگی نمیکند.
 
دول غربی و مشخصا آمریکا سابقه ویژه ای در آلترناتیو سازی و حقنه کردن این آلترناتیوهای دست ساز و ارتجاعی در بسته بندی "مترقی" به توده های مردم دارند. کارنامه این دولتهای دست ساز کاملا روشن است. دستور العمل روشنی دارند. تلاش میکنند که دستگاه حاکمیت ارتجاع و سرمایه را زیر ضربات توده های مردم خارج کنند. تلاش میکنند تا اعتراضات توده های مردم را خاتمه یافته قلمداد کنند و در صورت لزوم مستقیما با قوه سرکوب آنها را خانه نشین کنند. تلاش میکنند تا یک مجلس موسسان سر هم بندی شده از نمایندگان طبقات حاکم و دارای جامعه شکل دهند تا قوانین آتی جامعه را و یا به عبارت بهتر سند بردگی جامع را "تدوین" کنند و در عین حال قوه قهریه و سرکوب طبقه حاکم که بعضا یا ابراز وفاداری کرده و یا بازسازی شده است مشغول جمع کردن بساط اعتراضات در سطح جامعه است. به این تصویر باید تلاش رسانه ها و نیروی مهندسی افکار عمومی غرب را نیز اضافه کرد. تلاشی که هدفش این است که این حکومتهای مرتجع و دست ساز را محصول کار و تلاش جامعه قلمداد کنند.
 
هدف پایه ای این تلاشها حفظ دستگاه حاکمیت طبقاتی سرمایه در این جوامع است. هدف مشخص شان سر و سامان دادن به حکومتی پرو غربی و حافظ منافع غرب در تحولات آتی این جوامع است. به این اعتبار تلاش ویژه ای برای تغییر جغرافیای سیاسی در حال جریان است.
 
اما دخالت نظامی و یا حمله نظامی مستقیم یک رکن پیشبرد این استراتژی ارتجاعی در تحولات کشورها است. این تلاش در عین حال مستلزم کشتار و خونریزی و بعضا نابودی ساختارهای جامعه است. عراق٬ افغانستان و لیبی نمونه های روشنی از کارنامه چنین تلاشهایی هستند. سوریه میتواند اشکال پیچیده تر و فاجعه انگیزتر شکل پیشبرد این اهداف باشد .

مقابله با این تلاشها در اساس در گرو دست بالا پیدا کردن کمونیسم و کارگر و آزادیخواهی در صف تحولات جامعه است. به میزانی که اردوی ما در این تحولات ضعیف باشد٬ به همان درجه هم این نیروهای ارتجاعی سرنوشت تحولات را رقم خواهند زد. اما در عین حال ما باید بطور همه جانبه ای اهداف ارتجاعی و ضد انسانی این تلاشها را بر ملا کنیم و اجازه ندهیم توده های مردم را به این تحولات دلخوش کنند. یک رکن تلاش ما در این راستا باید این باشد که مردم به "کم" قناعت نکنند. مردم از هم اکنون در عین پیشبرد مبارزه برای سرنگونی رژیم اسد در عین حال هم این جریانات و تلاشهایشان را عمیقا افشاء کنند.  

یک دنیای بهتر: حکومت بشار اسد بسرعت در حال فروپاشی و سقوط است. نیروهای ارتجاعی اسلامیست و پرو غربی و ناسیونالیست عرب صحنه گردان اوضاع هستند. در این شرایط بر چه مولفه هایی باید تاکید کرد تا طبقه کارگر و مردم آزادیخواه امکان داشته باشند٬ اوضاع را به نفع خود رقم زنند؟

آذر ماجدی: اتفاقی که در سوریه در حال تکوین است، حتی اگر از نظر شکل متفاوت باشد، در اساس با دیگر تحولات منطقه یکی است. صورت مساله ساده است: مردم از فقر، تبعیض، خفقان و اختناق، نابرابری و سرکوب بجان آمده اند. علیه نظام حاکم بپا خاسته اند. برای تغییر بمیدان آمده اند. به وضع موجود "نه" گفته اند. نظام سرکوب برای حفظ خویش به مردم یورش برده است. مردم قربانی داده اند، اما مقاومت کرده اند. در این میان دولتهای غربی که نگران از دست رفتن کامل شرایط هستند، از ترس افتادن قدرت بدست مردم، کارگران و نیروهای چپ و کمونیسم وارد میدان شده اند. بازار توطُـئه و دسیسه داغ شده است. نیروهای ارتجاع درونی با کمک و پشتیبانی غرب بعنوان آلترناتیو در مقابل جامعه و مردم قرار داده شده اند.
 
قرار است مردم از آشوب و کشتار و ناامنی بهر آلترناتیوی که در مقابلشان قرار داده می شود، رضایت دهند. "اسد برود، هر چه جای آن بیاید بهتر است!" اینرا دارند در مغز مردم فرو می کنند. ما این شرایط را بخوبی می شناسیم. در سال 57 دقیقا با ایران همین کار را کردند. همین پروسه رضایت دادن مردم به خمینی و اسلامیست ها بود. تاریخ دارد در سوریه نیز تکرار می شود .

مردم باید متشکل شوند. این پاسخ اولیه است. اما در اوضاع بلبشوی کنونی سوریه، این کار بسیار سخت بنظر می رسد. باید نقشه عمل تروریسم دولتی و ارتجاع داخلی برای مردم افشاء شود. باید مردم را به تشکل در محل زیست و کار ترغیب و تشویق کرد. نیروهای فعال باید پیشقدم شوند. جنبش آزادیخواه و کمونیستی بین المللی باید نقش فعالتری ایفاء کند. باید قاطعانه کوشید هر دو آلترناتیو موجود را افشاء و بی اعتبار کرد. نه به حکومت اسد و نه به آلترناتیو دست ساز تروریسم دولتی باید وسیعا در میان توده های بپاخاسته اشاعه یابد. مردم باید در مقابل هر دو آلترناتیو بسیج شوند و سازمان یابند. باید توجه داشت که در شرایط ختم جنگ موجود بنفع نیروهای ارتجاعی ارتش آزاد سوریه، جنگ مردم با نظم حاکم ادامه دارد و باید ادامه یابد.

یک دنیای بهتر: تحولات تونس و مصر و لیبی و یمن نشان داده است که تغییرات در این رژیمها اساسا به تغییر و یا سقوط راس این حکومتها منجر شده است و نیروهای جانشین بسرعت اوضاع را سرهم بندی کرده اند. چه ارزیابی از تغییر و تحولات در قدرت سیاسی در این جوامع دارید؟ آیا این حکومتها پایدارند؟ آیا ما شاهد حلقه های دیگری از تقابل جنبشها و طبقات اجتماعی خواهیم بود؟

سیاوش دانشور: با فرض تفاوتهائی نهایتا ماحصل قیامها و خیزشهای توده ای به سقوط نظم سابق منجر نشده است. بن علی و مبارک و عبدالله صالح و قذافی رفته اند اما نه تنها نظام و حکومت آنها برجاست بلکه در موارد زیادی عقبگردهای جدی به جامعه تحمیل شده است. در واقع در فقدان آمادگی سیاسی و تشکیلاتی طبقه کارگر و اردوی انقلابی، قدرت سیاسی در این جوامع بین عناصر و نیروهای طبقات دارا دست بدست شده است. بعضا عناصری منفور کنار رفته اند و یا کنار گذاشته شده اند اما اساس نظم سابق با اتکا به ترکیبی از نیروهای مرتجع سابقا حکومتی و اپوزیسیونی و یک نمایش انتخاباتی حفظ شده است. مردم در چنین شرایطی یا حاشیه ای و مایوس میشوند و یا در بهترين حالت مقابل "انتخاب" های موجود سلبی عمل میکنند.

در واقع دور اول تحولات سیاسی در این کشورها نه فقط به سقوط بخشی از دیکتاتورها منجر شده است بلکه چهارچوبهای قدیمی را زیر سوال و توقعات جدیدی را مطرح کرده است اما تاکنون بورژوازی و طبقات حاکم توانسته اند کنترل اوضاع را بدست بگیرند. بطور قطع نمیتوان گفت که تحولات سیاسی در این کشورها به پایان رسیده است. نه دولتهای جدید چنین تصویری از خود دارند و نه مردم این کشورها این دولتها را بعنوان سمبل تمایلات خود برسمیت میشناسند. کشمکش و تقابل در اشکال مختلف در جریان است. پایداری و عدم پایداری این دولتها و وضعیت کنونی به ماحصل این کشمکشها بستگی دارد. اگر مردم رضایت دهند این رژیمهای جدید به کارشان ادامه میدهند و تتمه عقب نشینی های طبقه حاکم و پیشرویهای مردم آزادیخواه را هم پس میگیرند. اگر مردم رضایت ندهند و در این اوضاع دوفاکتو افق و اهداف و سیاست و صف جنبشهای طبقاتی متمایز شود و وارد دور جدیدی از کشمکش برسر آینده شوند، آنوقت این دولتها و نیروهای کنونی تنها میتوانند جزو دولتهای موقت طبقه حاکم در دوره انقلابی باشند. دولتهائی که یک به یک بعنوان نماینده ارتجاع و سرمایه و با وظیفه اعاده نظم کنونی و سرکوب تمایلات انقلابی بمیدان می آیند. دولتهائی که دستور کارشان اقتصادی نیست بلکه اساسا سیاسی است.

تردیدی نیست مردم و نیروهائی که برای نان و آزادی و علیه فقر و فساد و دیکتاتوری قیام کردند، علیرغم همه محدودیتها بسادگی صحنه را واگذار نمیکنند. در مصر و تونس وسیع ترین تقابلها بین کارگران و سرمایه داران، بین اسلامیها و سکولارها، بین اردوی آزادیخواهی و قیام کنندگان با ارتجاع سیاسی و اسلامیها در جریان است. بویژه پیروزی و پیشروی در هر کشور و در هر قلمرو میتواند اوضاع را در کل منطقه تحت تاثیر قرار دهد. مسائل منطقه پیچیده، چند بعدی، تاریخی، با بازیگران و منافع متضاد است و پایان آن نیز تابعی از بفرجام رسیدن روندهائی است که ماهيت کشوری ندارند بلکه اساسا منطقه ای و جهانی و استراتژیک اند.

ترديدى نيست که ما کمابيش با يک دوره باز سياسى که اساسا محصول قيام ها و خيزشهاى توده اى است روبروئيم. هدف بالائى ها و اردوى ارتجاع اينست که بسرعت ايندوره را ببندد و حاکميت طبقاتى خود را تثبيت و تحميل کند. در این فرجه ضروری و حياتى است که طبقه کارگر و اردوی کمونیسم و آزادیخواهی با پلاتفرم و پرچم سیاسی و اهداف متمایز طبقاتی خود بمیدان بیاید و برای شکل دادن به سیمای آتی این جوامع وارد کشمکش شود.

یک دنیای بهتر: سرنگونی و سقوط حکومت بشار اسد چه فرجه ها و فرصتهایی برای کمونیسم و کارگر در سوریه ایجاد میکند؟ مولفه های عمومی کدامند؟

جلیل بهروزی: مولفه های عمومی پس از سقوط بشار اسد اینها ست: اولا، اسد رفتنی است این حكم را مردم سوریه داده اند و نیروهای مسلح ضد اسد كه بخشا از "كنده شده های" خود حكومتند با اتكا به این حكم مردم میدان دار هستند. از این رو این مردم را نمیتوان بسادگی به خانه هایشان فرستاد.  سوریه وارد دورانی شده است كه جدالها بر سر مسائل گره ای جامعه تازه در حال شكل گیری است .

ثانیا با سقوط اسد ضربات سنگینی بر پیكره اسلام سیاسی وارد خواهد آمد و این در مقیاس عمومی یك پیروزی بزرگ برای جنبش ترقی خواهی و سوسیالیستی به حساب میاید و این میتواند سكوی پرشی برای این جنبشها چه در سطح سوریه و چه در سطح منطقه قرار گیرد.

ثالثا بزیر كشدن این حكومت جلاد و ضد بشری میتواند این امكان را برای تمام جنبشهای آزادیخواهانه، مترقی و عدالت خواه فراهم كند تا به روی صحنه سیاست پای بگذارند. جنبش توده ای در چندین ماه اول میرفت كه این امكان را بطور وسیع فراهم كند. اما سركوب شدید این اعتراضات و سربرآوردن یك جریان مسلح تقویت شده توسط غرب، عربستان و تركیه توانست این جنبش برحق میلیونها مردم معترض را در نیمه راه قیچی كند و تحت الشعاع قرار دهد. و بنظر میرسد سربرآوردن مجدد این جنبش به قطعی شدن جدال نظامی این دو طرف گره خورده است. آن چه مسلم است سوریه پس از سقوط اسد تازه وارد تلاطمهای عظيم و سرنوشت ساز خواهد شد. جنبشهای مترقی چون جنبش زنان برای برابری و جنبش جوانان برای خلاصی فرهنگی، جنبش كارگری برای رفاه و آزادی و جنبشهای سكولار تازه میدانهای بزرگی برای عرض اندام پیدا خواهند كرد و این وظیفه طبقه كارگر و كمونیسم است كه برای سازمان دادن یك انقلاب اجتماعی در راس این جنبشها قرار گیرد.  

در سوریه و سایر كشورهای خاورمیانه  كه "بهار عربی" را تجربه میكنند تاریخ واقعی و یا تاريخ معاصر در حال شكلگیری است. زمین سخت تحولات انقلابی معاصر در حال شخم خوردن است. قابله این تاریخ بورژوازی امپریالیستی و نیروهای ارتجاعی مذهبی و ملی نیستند هر چند كه با توحش و سرنیزه و سرمایه آنان در كوتاه مدت بذر علف هرز كاشته میشود . *